بسم الله الرّحمن الرّحيم
سخن از فاطمه گفتن سخت و دشوار است؛ چه آنكه پاي نهادن در حريم قدس الهي است؛ و چنان است كه كسي سعي كند خبر از آن سوي حجاب آورد، از عرش و كرسي و قلم گويد و لوح را با چشمان بي فروغش بنگرد؛ و اين حالي است كه صاحب قلم را از نوشتن باز داشته و او را نزد مخاطب فهيم معذور ميدارد.
خوشا به حال كسي كه در رثاي فاطمه سلام الله عليها بنويسد و بگويد، و مخاطبانش بدانند كه صاحب سخن، بيش از خسي نبوده كه در ميان امواج خروشان و آسمانكوب اقيانوس بيكرانهي فاطمه سلام الله عليها گرفتار آمده و دست و پايي زده، و سرگشته و مدهوش از آن همه عظمت، با خجلت تمام، خود را به ساحل سكوت رسانيده است، آنگاه در ميان دو حالت ندامت و افتخار در تب و تاب است و بي قرار!
آري! اين تهيدستي در آستان وصف فاطمه سلام الله عليها اقتضاء دارد كه صاحب سخن در وصف آن بانوي بيمثال دست به دامان پيشوايان قدّيس الهي گردد كه شهسواران علم و عصمتند. و وصف مادر ارجمنديها را از زبان آنان بازگويد، تا بدين ترتيب آنچه را حق و صدق است گفته باشد و از لغزش و خطا در امان بماند.
صادق آل محمد عليه السلام در وصف آن گوهر تابناك آفرينش چنين ميفرمايد:
«خداوند عزّوجل ايشان را از نور عظمتش آفريد و چون درخشيد آسمانها و زمين با نور ايشان روشن شد و چشمان فرشتگان فرو بسته شد، آنگاه فرشتگان در پيشگاه خداوند به سجده افتاده گفتند:
خداوندا! اي سرور ما! اين چه نوري است؟!
خداوند به آنان فرمود: اين نوري از نور من است، من آن را در آسمانم ساكن گردانيدم. آنرا از نور عظمتم آفريدم. آنرا از صلب پيامبري از پيامبرانم خارج ميسازم و بر تمامي پيامبرانم برتري ميدهم. و از آن نور، اماماني را خارج ميسازم كه بر امر من بپاخيزند و به حقّ من (خلق را) هدايت كنند. و من آنان را پس از پايان يافتن وحي جانشينان خود در زمين قرار خواهم داد. »
در اين حديث شريف امام صادق عليه السلام پرده از اسراري بر ميدارد كه دور از دسترس خاكيان و در قلمرو افلاكيان است و از آفرينشي بزرگ سخن ميگويد كه در اقليمي رخ داده است كه عقل را ياراي درك آن نيست.
اهل نظر گويند: «عرش و كرسي جايگاه نور عظمت خداوند است و آن نور داراي حجابي است. حجاب مانع از آن است كه نور عظمت بر خلائق بطور كامل تجّلي كند كه اگر چنين شود خواهد سوخت و از بين خواهد رفت.
ذرّهاي از اين نور از حجاب بگذشت و در طور سينا بر كوه تجّلي كرد و آن را خُرد ساخت. «فخّر موسي صعقا»(موسي بيهوش افتاد)! »
آري نور آفرينش فاطمه سلام الله عليها از اين نور است و در درجهاي از عظمت است كه عقل ملائك از درك آن عاجز است و تاب ديدن آن را ندارند؛ چشم فرو ميبندند و از پروردگارشان به تعجّب ميپرسند: اين چه نوري است؟!
سجدهي آنان پس از مشاهدهي عظمت آن نور، حاكي از آن است كه از عظمت فاطمه سلام الله عليها عظمت خداوند را در درجهاي يافتهاند كه پيش از آن نميدانستهاند!
آري ملائك را ياراي آن نيست كه بر گسترهي حيرتانگيز عقل كل نظارهگر باشند. عقل كل، محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم است، و فاطمه سلام الله عليها پارهاي از وجود و ذات عاليمقام اوست.
«خداوند چون خواست محمّد و آل طاهرينش را بيافريند نور جلال و عظمتش را به دو قسمت نمود، با قسمت اوّل محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم را و با قسمت دوّم اميرالمؤمنين علي عليه السلام را آفريد. يكي از آن دو را نفس و ديگري را روح قرار داد. هيچيك از آن دو بي وجود ديگري پايدار نيست، آنگاه از نور محمّد نور فاطمه را برگرفت، همانگونه كه از نور خويش نور محمّد را گرفت، از نور فاطمه و اميرالمؤمنين، نور حسن و حسين عليهما السّلام را آفريد. »
«لولاك لما خلقتُ الافلاك» خبر از جايگاه ختمي مرتبت دارد، و انشقاق نور عظمت الهي به دو شقّ نبوّت و امامت، و پايداري نبوّت به وجود امام، و تناسب ميان آندو، به گونهاي كه يكي به منزلهي روح و ديگري همچون جان اوست، شميم لولا علي لماخلقتك را به مشام فهم ميرساند، و سرّ لولا فاطمه لما خلقتكما از آنجا فاش ميگردد كه كمال نبوّت و تكملهي وصايت به وجود «ائمة يهدون بامرنا» است كه به وجود فاطمه تحقّق مييابد. اماماني كه به امر خداوند بپا ميخيزند و جانشينان حق در زميناند.
خداوند متعال جنّ و انس را جز براي عبادت خويش نيافريد و عبادت او جز از طريق معرفتش ممكن نيست و ره يافتن به معرفتش را جز از طريق چهارده نور پاك مقدّر نفرمود، كه يكي از آن چهارده نور، همان كوكب دُرّي و سرور زنان عالميان است.
اين سخن حجّت بر حق خدا، باقر آل محمّد عليه السّلام شاهد بر اين مطلب است كه فرمود: «بناعُبِدَالله و بِناعُرِف الله و بِنا وُحِّدالله تبارك و تعالي» (به وجود ماست كه خدا عبادت ميشود و به وجود ماست كه خدا شناخته ميشود و به وجود ماست كه خداوند تبارك و تعالي به يگانگي پرستش ميشود.)
آري، فاطمه بنت محمّد، فخر اسلام، ركن ايمان و مايهي شرف جنّ و انسان، در پي آزار انبوه مردنمايان مسلماننما، در حالي ديده از جهان فروبست كه نسبت به گروهي خشمگين و غضبناك بود. و مصائب، از سوي نامردان چنان بر او باريد كه اگر بر روز روشن ميباريد آنرا شبي تيره و تار مينمود.
نوازش تازيانهها و غلاف شمشير با او چنان كرد، كه آثار آنها را تا واپسين لحظات عمر از امير مؤمنان پنهان ميداشت تا حيدر كرّار بيش از آنچه رنجيده بود، رنج نبرد و تا موجي دگر بر رخسار آن اقيانوس صبر برنخيزد.
قصّهي تلخ فدك، سندي ديگر از غربت آن صدّيقهي شهيده، و نشاني ديگر از جنايتي است كه بر آل محمّد روا داشته شد. و چه دردناك است آنگاه كه امير مؤمنان ميفرمايد:
«آري، از تمام آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است يك فدك در دست ما بود كه گروهي بر آن بخل ورزيدند و گروهي از آن گذشتند. و خداوند خوب داوري است.»
والسلام